ویژه برنامه تلویزیونی «روایت حبیب» در هفت قسمت به بررسی زندگی شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی در دوران دفاع مقدس میپردازد. در این مجموعه برنامه بخشهای متنوعی از دوران دفاع مقدس شهید سلیمانی برای اولین بار از سیمای جمهوری اسلامی پخش خواهد شد. گزارشهایی از سیر اقدامات سردار سلیمانی از سال اول تا پایان جنگ، برشهایی از سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی در جمع رزمندگان لشکر حاج قاسم، گزارش هایی از رابطه شهید سلیمانی با شهدا و سخنان تبیینی و دیدهنشدهای از حاج قاسم سلیمانی درباره دوران دفاع مقدس از جمله بخشهای «روایت حبیب» است. «روایت حبیب» در ایام هفته دفاع مقدس هر شب از شبکه سه سیما پخش شد و در این برنامه محمدباقر قالیباف، محسن رضایی، سیدیحیی رحیم صفوی، جعفر اسدی، محمدعلی جعفری، علی فضلی، محمدرضا فلاحزاده، مرتضی حاجیباقری و ... با اجرای نادر طالبزاده مهمان «روایت حبیب» بودند.
در این گفتگو سردار محمدعلی (عزیز) جعفری، مهمان روایت حبیب بودند که متن این گفتگو را در ادامه میخوانید:
حاج قاسم سلیمانی یک فرمانده ویژه، مبتکر و خلاقی بود. در مورد آدمهای خلاق صحبتکردن یک شیرینی خاصی دارد. بهعنوان اوّلین سؤال، آشنایی شما با ایشان از کجا شروع شد؟ چه ویژگی در حاج قاسم بود که ایشان را نسبت بقیه متفاوت میکرد؟
سالهای اوّل جنگ بود و در آغاز شکلگیری اوّلین تیپهای سپاه بودیم که عملیات طریقالقدس، دومین عملیات بزرگ سپاه با کمک نیروهای ارتش و دیگر نیروها بستان را آزاد کرد. آنجا آشنایی من با شهید حاج قاسم بود. ایشان یک جوانی بسیار با ذوق، با محبت، شجاع و با معنویت خاصی بود و فرماندهی چهار پنج گردان از نیروهای کرمان را برعهده داشت. یکی دو تا از گردانهایش در کنار تیپ ما (تیپ عاشورا) و دو گردان دیگرش هم در کنار تیپ کربلا در حال انجام مأموریت بودند.
نکتهی بسیار جالب و مهم این بود که حاج قاسم در جنوب شرق مسئولیت کارهای آموزشی و آموزشدادن برعهدهاش بود، ولی وقتی به جبهه آمد بهعنوان فرماندهی محور کارش را شروع کرد؛ فرماندهی محور بالاتر از فرماندهی گردان بود. ایشان بعد از فرماندهی محور که در کارش هم موفق بود، بعد از چند عملیات به فرماندهی تیپ و لشکر رسید. حاج قاسم با عملیاتهای خوبی که در کنار دیگر لشکرهای سپاه انجام داد، رشد جهشیاش را در جبهه شروع کرد.
از جمله ویژگیهای برجستهای که در حاج قاسم بود، صفا و صمیمیت و روحیهی آزادگی و جوانمردیاش بود. امروز دیگر برای همه این ویژگیها به اثبات رسیده است. من فکر میکنم بزرگترین ویژگی و برجستگیاش، روحیهی جوانمردی و آزادمنشیاش بود و با آن صفا و صداقت و صمیمیتی که داشت، بستری برای رشد چشمگیر مدیریت و فرماندهی و رهبریاش در جبههها شد.
یکی دیگر از ویژگیهای ایشان این بود که اهل فکرکردن و خلاقیت در لحظه بود که میتوانست طراحی کند. این ویژگی ایشان را در زمان دفاع مقدس کجا عملاً دیدید و شنیدید؟
بله، یکی از ویژگیهای برجستهی حاج قاسم، روحیهی تحولی و انقلابیگریاش بود. خب انقلاب و تحول معادل هم هستند؛ یعنی هر کسی روحیهی انقلابی دارد، اهل تحول و کار جدید هم هست. تغییر روندها و رویههایی که همه به آن عادت میکنند و کارهای جاری که انجام میشود این تغییردادن در آن متناسب با شرایط روز و تغییر شرایط محیطی یک نکتهای است که جرأت و جسارت و فکر عمیق و جرأت اقدام تحولی جدید را میخواهد که حاج قاسم از آن برخوردار بود.
در جبهه و در عملیاتهای مختلف بحثهای زیادی با فرماندهان میشد. حاج قاسم همیشه یک نظر جدید و کمی متفاوت از نظر دیگران داشت. برای همین هم پیشنهادها و نظرهایش بحثانگیز بود و ممکن بود با مخالفت دیگران مواجه بشود؛ چون معمولاً کارهایی که قبلاً انجام نمیشد را پیشنهاد میداد و این باعث بحث میشد. حتی با ما که بهعنوان فرمانده قرارگاه تاکتیکی بالای سر چند تا از تیپها و لشکرها بودیم، همین مباحث انجام میشد.
بعد از جنگ هم این روحیه را داشت. حاج قاسم بعد از جنگ فرمانده لشکر 41 ثاراللّه در استان کرمان و جنوب شرق بود. مستحضرید که بعد از جنگ در منطقهی جنوب شرق با سرمایهگذاریی که عربستان و ایادی استکبار در منطقه کرده بودند، بهدنبال گسترش ناامنی در این منطقه بودند و ناامنی را هم واقعاً گسترش داده بودند. این مسئله رخ داده بود و یگانها دیگر هم درگیری نداشتند، ولی لشکر 41 ثارالله در کرمان مستقر بود و طبیعی بود که حاج قاسم نتواند این شرایط را تحمل کند. خب مأموریتی از طریق شورایعالی امنیت ملی به سپاه واگذار شد که با ناامنیهای آنجا برخورد کند. البته مسئولیت منطقه قبلاً به عهدهی نیروی انتظامی بود، ولی گسترش و توسعه و عمق ناامنیها آنقدر زیاد شده بود که دیگر از عهدهی نیروی انتظامی برنمیآمد و یک نیروی نظامی با تجربهی دفاع مقدس باید وارد عرصه میشد. آنجا بهترین فردی که میتوانست این کار را بکند، حاج قاسم عزیز بود که فرمانده قرارگاه قدس جنوب شرق بود. سپاه آنجا یک قرارگاه تشکیل داد و این حقیر آن موقع فرمانده نیروی زمینی بودم که این مأموریت به ما واگذار شد. خب قرار شد آن منطقه را از لوث وجود اشرار و ضدانقلاب پاکسازی کنیم و این مأموریت به حاج قاسم محول شد. ایشان با یگان خودش و یکی دو یگان دیگر از نیروی انتظامی کارش را شروع کرد و ظرف کمتر از یک سال منطقه را جمع کرد. بهطوری که تمامی اشرار و گروههای مسلح ناچار شدند سلاحشان را زمین بگذارند و تسلیم شوند. نکتهی جالبش اینجاست که بعد از درگیریها و تعقیبوگریزهای زیادی که در منطقه انجام شد، اینها چارهای جز اینکه سلاحشان را روی زمین بگذارند و تسلیم بشوند نداشتند؛ چون قبلاً چنین شرایطی برایشان وجود نداشت.
بعد از یک سال امنیت خیلی خوبی در منطقهی جنوب شرق برقرار شد و چون مسئولیت آنجا به عهدهی نیروی انتظامی بود، منطقه دوباره به نیروی انتظامی محول شد که بعد از چند سال دوباره ناامنیهایی ایجاد شد و موج بعدی ورود سپاه و نیروی زمینی به آنجا شروع شد. همین الآن هم نیروی زمینی سپاه مسئول آنجاست و از آن موقع تا الآن مسئولیت منطقه به عهدهی سپاه است.
حاج قاسم بعد از جنگ در منطقهی جنوب شرق که مسائل اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، فقر، قاچاق و ناامنی باهم مخلوط شده بود، با اینها بهخوبی برخورد کرد و یک استعدادی را از خودش نشان داد که غیر از عملیاتهای نظامی در جبهه میتواند با عملیاتهای نامنظم در جغرافیای مختلف هم برخورد کند. این استعداد را از خودش نشان داد تا اینکه ما تقریباً به سالهای 74، 75 رسیده بودیم که کمکم لبنان حساسیتهای زیادی پیدا کرد. بهعبارت دیگر مأموریت نیروی قدس سپاه داشت در این سالها برجسته میشد. خب رهبر معظّم انقلاب و سپاه به این نتیجه رسیده بودند که باید در نیروی قدس سپاه تقویتی اتفاق بیفتد تا با مسائلی که در منطقه در حال شکلگیری و بروز و ظهور هست، آمادگی مقابله داشته باشد. ما برای فرماندهی نیروی قدس بهدنبال یک فرمانده مقتدری میگشتیم و از من هم بهعنوان فرمانده نیروی زمینی نظر خواستند که من حاج قاسم عزیز را برای نیروی قدس به فرمانده سپاه پیشنهاد دادم و در یک جلسهای محضر رهبر معظّم انقلاب این پیشنهاد را مطرح کردیم.
میدانید کسی که مستقیم از فرمانده لشکر به فرماندهی نیرو بیاید، مقداری غیرمنتظره هست. حاج قاسم هم خودش اوّل از پذیرش این مسئولیت ابا داشت؛ چون هیچ آشنایی با مأموریتهای برون مرزی سپاه و انقلاب نداشت و همهی مأموریتش در زمان جنگ و جنوب شرق بود، ولی در جنوب شرق تجربهی خوبی پیدا کرده بود که همین باعث شد قانع شود و این مسئولیت را بپذیرد. سال 76 بود که مسئولیت نیروی قدس به عهدهی ایشان گذاشته شد و از آن موقع با همین روحیهی تحولی که همراه با تفکر و عمقنگری به ابعاد سیاسی، بینالمللی و امنیتی با نگاه جامع و کامل با دوراندیشی داشت، در نیروی قدس یک تحول خیلی بزرگ با تمرکز بر جنوب لبنان و تهدید اسرائیلیهای غاصب ایجاد کرد.
از آن موقع تقویت بسیار حسابشده همراه با آیندهنگری بود. انگار حاج قاسم میدید که قرار هست حدود ده سال بعد جنگ 33 روزه پیش بیاید. از همان ابتدای کارش برنامهی اصلیاش را روی تقویت نیروهای حزباللّه و کمکرسانی به آنها گذاشت و تجربیات دفاع مقدس و تجربیات برای ساخت سلاح و ابزاری که حزباللّه برای دفاع در برابر اسرائیل غاصب نیاز داشت را در اختیار آنها گذاشت. این کار را شروع کرد و ظرف هفت هشت سالی که فرصت داشت این تقویت انجام گرفت و وقتی این جنگ شکل گرفت، نتیجهی چشمگیر آن فکرها و دوراندیشیها بروز و ظهور کرد.
این انتقال تجربیات هم همان دانش ضمنی است که سپاه به آن متکی است؛ یعنی تجربهی اتفاقات و حوادثی که میافتد و با آن عملیاتها و نگاههای کاملاً جدید مردمی انقلابی مسائل حل میشود. عملیاتهای بزرگ سرنوشتساز دفاع مقدس، تجربیات عملیاتهای قبلی را داشت. مجموعهی تجربیات دفاع مقدس که گرانبها است، لازم بود برای دفاع و مقاومت و ایستادگی مردم جنوب لبنان به آنها منتقل شود. این کار غیر از فردی مثل حاج قاسم که خودش از متن جبهه بلند شده و در همین ایدهها سهیم است، فرد دیگری نمیتواند شکلگیری طرحریزیها و تجربیات گرانبهای دفاع مقدس را منتقل کند؛ چون این صرفاً یک آموزش نیست که کسی بیاید یاد بگیرد یا کتاب بخواند و بعد بخواهد منتقل کند، بلکه خودش باید در متن آن باشد و بتواند این انتقال را بهخوبی انجام دهد. خب با توجه به اینکه تعداد کمی از فرماندهان لشکرها و تیپهای برجستهی سپاه بعد از جنگ باقی مانده بودند و یکیشان حاج قاسم بود، این قرعه به نام ایشان افتاد. البته لیاقتی که ایشان از خودش نشان داد و باعث شد مسئولیت نیرو قدس به ایشان محول شد، با انتقال تجربه سرنوشت جنوب لبنان و سرنوشت شکلگیری مقاومت انقلاب اسلامی در منطقه از همین بستر و مسیر بود که به دست حاج قاسم انجام شد.
در یکی از مصاحبهها شما اشاره کرده بودید که بعضی از فرماندهان در ایران درخصوص جنگ 33 روزه نظرشان با نظر ایشان متفاوت بود، ولی در مورد این قضیه توضیحی ندادید که ماجرا چه بود. اگر امکانش هست در مورد این موضوع مقداری توضیح بدهید.
من با توجه به تجربهای که از دفاع مقدس و شناختی که حاج قاسم داشتم و رفاقتی که بین من و حاج قاسم بود و در بیشترین عملیاتها با هم بودیم نسبت به روحیات حاج قاسم و نظرات تحولی و انقلابیاش که در رابطه با طراحی عملیاتها انجام میداد آشنا بودم. خب نظراتش متفاوت و بحثانگیز بود، امّا نظرات خوبی بود که منجر به موفقیت عملیاتها میشد. من با این روحیه آشنا بودم. در جنگ 33 روزه هم حاج قاسم خودش در میدان در کنار سیدحسن نصراللّه بود و باهم جبهه را فرماندهی و هدایت میکردند. در آن سختی و فشار، اینجا یک ایدهای بود که میگفتند باید بر اساس آن یک اقدامی را که برگرفته از تجربیات دفاع مقدس بود انجام دهند. درست است که شرایط جنگ 33 روزه شباهتهایی با دوران دفاع مقدس داشت، امّا تفاوتهایی هم داشت؛ چون دشمن در تاکتیکها و روشهایی که ما انتخاب میکنیم تعیینکننده است. توانمندیهای دشمن، سلاح، ابزار، امکانات، فناوریها و تاکتیکهایی که دشمن دارد، در مدل طرحریزی ما تعیینکننده است.
در هشت سال دفاع مقدس نیروهای بعثی در مقابل ما بودند و در جنگ 33 روزه اسرائیل غاصب و آمریکاییها با برجستهترین فناوریهای روز دنیا در مقابل ما بودند و باید با آنها مقابله میشد. خب در این جنگ تاکتیک و روش متفاوت بود. تاکتیک و روشی که وقتی صحنه، شرایط و واقعیتها را آدم میبیند باید تصمیم بگیرد. حاج قاسم با سیدحسن در منطقه شرایط را میدیدند و تصمیم میگرفتند. اینجا دوستانی که میخواستند اعلامنظر بکنند، مقداری شرایط زمان جنگ را در نظر میگرفتند و چون از صحنه هم دور بودند، نظرات دیگری میدادند. من یادم است جمع به یک طرحی رسیده بود و اصرار هم داشتند و میخواستند به حاج قاسم بقبولانند، ولی حاج قاسم قبول نداشت و میگفت اینجوری نمیتوان عمل کرد و این راهکار موفق نیست و کار خودش را کرد. اینجا یک خورده موجب آزردگی خاطر دوستان هم شد که چرا حاج قاسم نظر جمعی ما را گوش نمیدهد؛ ولی من اعتقاد داشتم کسی که خودش در میدان است، به همان راهکاری که آنجا میرسد درستتر است و همان باید عمل بشود.
درواقع حاج قاسم با توجه به مسئولیت و حضور فعالی که در میدان داشت، با آن ابتکار، خلاقیت، شجاعت، ایمان و ویژگیهای برجستهاش، بهعنوان یک فرمانده موفق در این میدان خودش را نشان داد.
به جنگ سوریه برویم. یکی از ابتکارات حاج قاسم که برگرفته از تدبیر امام راحل بود و در هشت سال دفاع مقدس حماسهها آفرید تشکیل بسیج مردمی بود که در سوریه هم همین مدل را سازماندهی کرد، ولی آقای بشار اسد قبول نمیکرد که مردم مسلح شوند تا اینکه تقریباً داعش به نزدیکیهای کاخ ایشان میرسد و با اصرار حاج قاسم متقاعد میشود که از این تاکتیک استفاده کند که در نهایت هم قبول میکند و موفق میشوند. در اینباره توضیحاتی برای ما بفرمایید.
ماجرای بسیج عمومی مردم که در انقلاب و دفاع مقدس اتفاق افتاد، درواقع دنیا را شگفتزده کرد؛ چون در دفاع مقدس ما تنهای تنها بودیم. تمامی کشورها با بلوک غرب و شرق علیه ایران بودند و ایران تنهای تنها بود، ولی با اتکای به مردم و خدای متعال و ابزار و امکاناتی که در داخل داشتیم دفاع مقدس را پیش بردیم. از جهت دیگر حضور سازماندهیشده و گستردهی مردم در دفاع مقدس تعیینکننده بود.
بعد از دفاع مقدس با فرماندهی وقت سپاه، آقای محسن رضایی به سوریه رفتیم. مرحوم حافظ اسد در جلسهای بهدنبال انتقال همان تجربهای بود که ما چگونه مردم را آموزش دادیم و چگونه به صحنه آوردیم که توانستند نقشآفرینی مؤثر و تعیینکننده در دفاع مقدس داشته باشند. او دنبال این تجربه بود. من در آن جلسه گفتم حضور مردم دستوری و ابلاغی از طرف حاکمیت نبود، بلکه گستردگی این حضور از طرف مردم و بهصورت خودجوش و برگرفته از اعتقادات آنها بود. البته نظام فقط بسترسازی میکند برای اینکه مردم حضور پیدا کنند و نقشآفرینی کنند. این مردم هستند که با اعتقاد و انگیزهشان داوطلب میشوند و حتی جانشان را کف دست میگذارند و برای دفاع میآیند. این شرایط ممکن است در هر جامعهای فراهم نباشد. من آنجا گفتم که این مختص جوامع شیعی و برگرفته از دیدگاه ولایت و درسهایی از عاشورا و امام حسین علیهالسلام در حفظ و دفاع از اسلام است و معلوم نیست در کشور شما که درصد کمی شیعه دارد عملی باشد؛ ولی به هر حال آن تجربیات و کارهایی که کرده بودیم را به ایشان منتقل کردیم و نظر خودمان را هم گفتیم. میخواهم بگویم که مرحوم حافظ اسد هم دنبال این بود که چنین اتفاقی بیفتد.
امّا زمانی که داعش به وجود آمد، با توجه به اهمیت کشور سوریه در جبههی مقاومت انقلاب اسلامی، آمریکاییها و اسرائیلیها سرمایهگذاری زیادی روی داعش کردند و معارضین خود سوریه را هم بسیج کردند و آن فتنه شروع شد. تجربهای که ما داشتیم این بود که میبایست مردم مسلح شوند و برای مقاومت و ایستادگی بسیج شوند؛ چون مقابله و جواب به این حرکتها غیر از کار مردمی، کار دستگاهی و دولتی و سازمانی و ارتشهای کلاسیک دنیا نیست، بلکه کاملاً کار مردمی و ایدئولوژیک هست؛ ولی در سوریه با توجه به اختلاف قومی و مذهبی و اختلاف دیدگاههایی که در بافتهای مختلف قومیتی وجود داشت، شاید آقای بشار اسد حق داشت که اجازه ندهد و نگران مسلحشدن مردم باشد؛ امّا از طرف دیگر هیچ چارهای هم نداشت، چون معارضین و داعش بخش قابل توجهی از شهر دمشق را گرفته بودند، حتی به دیوارهای کاخ بشار اسد نزدیک شده بودند. من آن زمان فرمانده سپاه بودم. به شهید همدانی که در سوریه بود پیغام دادم که به آقای بشار اسد بگوید اجازهی مسلحکردن مردم را بدهد و تنها راه این است. ایشان تلاش کرده بود، ولی او قبول نکرده بود.
بعد از آن در یک جلسهای در ایران به حاج قاسم گفتم چارهای جز این نیست و این موضوع را باید برای آقای بشار اسد جا بیندازیم و اگر این را گفتید و قبول نکرد من هم به آنجا بیایم و به کمک همدیگر این موضوع را برایش جا بیندازیم. حاج قاسم گفت که نه من بازهم تلاش میکنم اگر قبول نکرد آن موقع شما هم بیا و به کمک هم این کار را بکنیم. خب ایشان رفت و با توجه به اینکه خطر نزدیک کاخهای بشار بود و واقعاً خطر سقوط رژیم بشار خیلی جدی شده بود، وقتی حاج قاسم برای آخرین بار به ایشان پیشنهاد داد، پذیرفت. درست چند روز بعد از اینکه اجازهی مسلحشدن مردم را داد، ورق برگشت و معارضین شروع به عقبنشینی و فاصلهگرفتن کردند.
این اتفاق که افتاد، ماجرا به تغییرکردن شروع شد و کمتر از پنج سال با داعش مقابله شد و با کمک مردم سرکوب شد. البته تجربیات گرانبهای دفاع مقدس و انقلاب اسلامی که به آنها بهوسیلهی حاج قاسم عزیز منتقل شد و مدیریت و فرماندهی و رهبری ایشان باعث شد این ماجرا به این صورت تمام شود.
بهعنوان آخرین سؤال، یک بخش دیگری از جهان اسلام که خیلی اهمیت دارد، یمن است و ما نمیدانیم چگونه یمن توانست مقاومتش را شروع کند؛ یعنی کسی فکر نمیکرد که یمن با بمبارانهای سنگین سعودیها و با پشتیبانی فرماندهان آمریکایی مقاومت کند، ولی اینطور شد. دغدغهی حاج قاسم و عقیدهاش در رابطه با یمن چه بود؟
آن دوراندیشی نظامی و انقلابی که حاج قاسم در مورد یمن داشت، دقیقاً شبیه آن دوراندیشی بود که در مورد حزباللّه لبنان برای انتقال تجربیات تاکتیکهای نظامی و ساخت سلاح و امکانات مردمی به کار برد. ببینید قدرت مقاومت انقلاب اسلامی به مردم هست. این تجربهای هست که ما در دفاع مقدس به دست آوردیم؛ چون دنیا ما را محاصره کرد و امکانات نداشتیم، خیلی از امکانات را خودمان ساختیم و این خودکفایی دفاعی و نظامی در ایران از دستاوردهای بزرگ دفاع مقدس هست. خب این تجربه لازم بود به کشورهایی که تحت ظلم و ستم و مورد هدف نظام استکبار هست منتقل شود.
ببینید در این دوراندیشی انگار ایشان میدید که مثلاً قرار است ده سال بعد در منطقه چه اتفاقی بیفتد و تجربیات را به آنجا منتقل میکرد تا آمادگی برای دفاع ایجاد شود. این نکتهی مهمی است. رمز پیروزی حزباللّه، رمز پیروزیها در سوریه و یمن هم همین است. حاج قاسم قبل از اینکه جنگ یمن شروع شود و انصاراللّه داشت شکل و قدرت میگرفت، برنامهها و دیدگاههایش را مبنی بر همین انتقال تجربیات منتقل کرد. البته این تجربیات به مردم غزه و فلسطین هم منتقل شده و این حق طبیعی مردم هر جامعهای است که از تجربیات کشورهای دیگر استفاده کنند و این تجربیات را برای دفاع از خودشان در برابر هر ظلمی به کار بگیرند. در یمن این اتفاق افتاد و برآوردی که حاج قاسم از توانمندی انصاراللّه یمن و مردم مبارز یمن داشت، ایشان را خیلی امیدوار کرد. یادم هست که ایشان میگفت اگر جنگی در یمن پیش بیاید، مردم یمن مثل مقاومت حزباللّه، حتی گستردهتر از آنها توان مقاومت و ایستادگی در برابر جنگهایی که در منطقه برایشان پیش میآید را دارند. این را برآورد کرد و بیان میکرد و ما در عمل دیدیم که همین اتفاق هم افتاد.
به هر حال در حدود 25 سالی که حاج قاسم فرمانده نیروی قدس بود، قدرتی که در جوامع مختلف در منطقه برای دفاع ایجاد کرد، برگرفته از تجربیات گرانبهای دفاع مقدس و انقلاب اسلامی بود که این یک کار بینظیری بود و از هرکسی برنمیآمد. کار بزرگی که اتفاق افتاد و آمریکاییها هم میدانستند که حاج قاسم شخصاً خودش با توجه به آن هوشمندی، درایت سیاستی، توانمندی دفاعی، امنیتی و سیاسی که در منطقه دارد، نقش تعیینکنندهای در سوریه، عراق و یمن بر عهده دارد.
امّا با وجود همهی خطراتی که آمریکاییها حس میکردند، حاج قاسم را به شهادت رساندند و طبیعتاً باید تبعات بعد از ترور را بپذیرند و پذیرفتند و انشاءاللّه تبعات این اقدام شرورانه و گستاخی و پررویی و خباثتی که از خودشان نشان دادند را در سالهای آینده خواهند دید. البته ما معتقدیم که جای خالی ایشان جبران میشود و این نقصها هیچوقت در جبههی انقلاب خللی وارد نمیکند و خواهیم دید در آینده چگونه جبران میشود و انشاءالله در آینده شکست قطعی، جامع و کامل جبههی استکبار در منطقه را خواهیم دید.