کد خبر: 360981
۰
PNAZAR
نسخه چاپی
دکتر حمیدرضا آصفی؛ سخنگوی اسبق وزارت خارجه:

میدان پشتوانه‌ی دیپلماسی است

سردار به‌معنای واقعی فراجناحی بود؛ یعنی ادا درنمی‌آورد. اگر آدم ادا دربیاورد، بالأخره جایی معلوم می‌شود. البته ایشان تنها یک قطب‌نما داشت و آن ولایت و رهبری بود و ذیل آن تمام جناح‌ها را به یک شکل می‌دید. باور او در اطاعت از رهبری خلاصه می‌شد و واقعاً فراجناحی بود.

میدان پشتوانه‌ی دیپلماسی است

دکتر حمیدرضا آصفی سخنگوی اسبق وزارت خارجه و دیپلمات ارشدی است که اکنون چند سالی است از کسوت دیپلماسی کنار کشیده است ولی همچنان از تحلیل های عمیق و پرنکته ای برخوردار است. او معتقد است نه‌تنها دیپلماسی با میدان در تضاد نیست، بلکه میدان پشتوانه‌ی دیپلماسی است؛ یعنی اگر مؤلفه‌های اقتدار هر کشوری گرفته شود، کاری از دیپلماسی ساخته نیست؛ چون دیپلماسی به‌غیر از میدان پشتوانه‌ای ندارد.
با توجه به شائبه‌هایی که چندی پیش در خصوص تضاد و دوگانگی بین دو حوزه‌ی دیپلماسی و میدان مطرح‌شده بود، شما چه نظری در مورد ارتباط این دو حوزه دارید؟ آیا واقعاً این دو حوزه‌ متفاوت و منفک از یکدیگرند؟
ما باید اوّل بدانیم که دیپلماسی و میدان چه معنایی دارد. آیا این‌ دو حوزه با هم در تضاد هستند، یا مکمل یکدیگرند؟ اصلاً دیپلماسی چیست؟ دیپلماسی، یعنی راه و روشی برای تأمین منافع ملی کشورها؛ حالا هر کشوری که باشد. آمریکا با دیپلماسی‌اش به‌دنبال منافع ملی‌ خود است، منتها منافع ملی‌‌اش را نامشروع تعریف کرده است. خب، دیپلماسی کشورهای دیگر مثل روسیه و چین هم در خدمت منافع ملی‌شان است،‌ حتی ایران هم همین‌طور است.
منافع ملی هر کشوری، بستگی به جوهره‌ی آن حکومت‌ دارد. هر کشوری منافع ملی خود را به‌گونه‌ای تعریف کرده است. وقتی دیپلماسی برآیند اقتدار هر کشوری باشد، منافع ملی‌اش تأمین می‌شود. اقتدار هر کشور ناشی از قدرت اقتصادی، توان نظامی، قدرت فرهنگی، توان تأثیرگذاری بر مراکز و کشورهای دیگر، بسیج افکار عمومی یا دیپلماسی عمومی است. حالا یک کشور به‌لحاظ اقتصادی خیلی قوی است،‌ ولی به‌لحاظ نظامی ضعیف‌تر است و از آن بهره می‌گیرد.
پس، نه‌تنها دیپلماسی با میدان در تضاد نیست، بلکه میدان پشتوانه‌ی دیپلماسی است؛ یعنی اگر مؤلفه‌های اقتدار هر کشوری گرفته شود، کاری از دیپلماسی ساخته نیست؛ چون دیپلماسی به‌غیر از میدان پشتوانه‌ای ندارد. پس، میدان نه‌تنها در ایران، بلکه در تمام دنیا پشتیبان دیپلماسی است. تفکیک این دو هم اشتباه است. آقای ویلیام برنز، مسئول سی.آی.ای آمریکا در کتاب «گفت‌وگوهای پشت‌پرده» می‌گوید، همیشه توان نظامی، دفاعی، قدرت اجماع‌سازی و تحریم‌ها پشتوانه‌ی دیپلماسی بوده است. او می‌گوید، توان نظامی ما باعث شد هرطور که می‌خواهیم کشورهای دیگر را اداره کنیم.
شهید سلیمانی به چه میزان در منطقه تسهیل‌گر منافع ملی جمهوری اسلامی ایران بوده است؟ شما نقش ایشان در سیاست خارجی ایران را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
سردار سلیمانی از ابتدای جنگ در کرمان به عده‌ای از جوانان آموزش داد، گردان درست کرد و به جبهه رفت. ایشان از آن موقع درگیر جنگ، مقاومت و مبارزه بود. در واقع، سردار سلیمانی یک بُعدی نبود. ایشان فقط فرمانده نظامی نبود. ما فرماندهان نظامی زیادی داشتیم. خیلی از آن‌ها همه‌ی عمرشان را در جنگ و جبهه و مقاومت بودند، ولی چرا تنها یکی سردار سلیمانی می‌شود؟ برای اینکه چندوجهی بود. قدرت تأثیرگذاری سردار سلیمانی روی گروه‌ها و جریان‌های خارجی بسیار زیاد بود. ایشان می‌توانست در داخل کشور با جریان‌های مختلف نظامی و سیاسی صحبت کند و اجماع درست کند. اگر به هر دلیل اجماع حاصل نمی‌شد، نظرات را به همدیگر نزدیک می‌کرد؛ حتی ایشان در عراق، اقلیم کردستان،‌ لبنان و فلسطین هم این‌گونه عمل می‌کرد. لبنان گروه‌ها و دیدگاه های متعددی دارد. با این که دست برتر در اختیار حزب‌اللّه است، ولی نمی‌توان با زور به آنان امر و نهی کرد. هیچ‌کس در خط مقاومت حاضر نیست که عقیده‌ی تحمیلی بپذیرد. بااین‌حال، سردار همه را به زیر یک چتر آورد.
حاج قاسم عزیز به همان میزانی که در ارتباط با سیاسیون و نظامیون موفق بود، همان‌قدر هم با مراجع و علمای دینی موفق بود. این باعث می‌شد که این دیپلماسی از وجوه متفاوت سردار سلیمانی بهره‌مند شود.
اگر بخواهیم ماحصل دو حوزه‌ی دیپلماسی و میدان را ارزیابی کنیم، شما وزن کدام یک از این دو حوزه را سنگین‌تر می‌دانید؟
دیپلماسی همیشه متکی به میدان است؛ یعنی دیپلماسی در هر کشور متکی به مؤلفه‌های اقتدار آن کشور است. ممکن است کشوری به‌لحاظ نظامی ضعیف باشد، امّا در اقتصاد و رسانه‌ قوی باشد. بعضی از کشورهای کوچک، رسانه‌های متعددی درست می‌کنند؛ چون می‌خواهند فضای خبری دنیا را در اختیار بگیرند. با خود می‌گویند حالا که ما به‌لحاظ اقتصادی، اقلیمی، نظامی و جغرافیایی ظرفیت لازم را نداریم، پس، مؤلفه‌ی قدرت دیگری درست کنیم. آن مؤلفه‌ی قدرت را به‌سمت رسانه می‌برند.
موضوع دیگر اینکه نمی‌توان این مطلب را به‌صورت کلی دید که وزن کدام بیشتر است. با فرض اینکه دیپلماسی متکی به مؤلفه‌های اقتدار داخلی و از جمله میدان است، ولی در شرایط مختلف، متفاوت است. یک‌وقت شما در بحران هستید، یک‌وقت در مشکلات یا جنگ. خب، طبیعی است که میدان به کمک شما بیاید. در این شرایط، وزن میدان سنگین می‌شود. ما در خلال جنگ تحمیلی عراق با ایران، این قضیه را دیدیم. وقتی دیپلماسی تمام تلاش خود را کرد که اجلاس سران کشورهای متعهد را از عراق به‌جای دیگری منتقل کند و فشار روی دیپلماسی زیاد بود، میدان به کمک آمد؛ یعنی پالایشگاه الدوحه و سازمان کنفرانس اسلامی بمباران شد و دنیا گفت که عراق امن نیست. خود صدام گفت که من نمی‌توانم امنیت را تعریف کنم. خب، در آن برهه، وزن میدان قوی‌تر و بیشتر بود و میدان به کمک دیپلماسی آمد.
پس، ممکن است در شرایط دیگری دیپلماسی به کمک میدان بیاید؛ یعنی ممکن است دیپلماسی هر کشوری که در آستانه‌ی بحران و جنگ است، فعال شود و اجازه ندهد که آن جنگ صورت بگیرد. آنجا دیپلماسی به کمک میدان می‌آید و وزن دیپلماسی سنگین‌تر می‌شود. باید شرایط و فضا را دید و باور داشت که این دو در تضاد با هم نیستند و همیشه هر کدام پشتیبان آن یکی هستند به‌ویژه میدان که می‌تواند مؤلفه‌های اقتدار کشور را بالاتر ببرد.
شما در آئین رونمایی از کتاب «تأثیر اندیشه‌های امام خمینی بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران»، گفت‌وگویی داشتید و به این نکته اشاره کردید که تشییع سردار سلیمانی به‌نوعی رفراندوم دیگری برای نظام بود. ممکن است این موضوع را توضیح دهید.
ما در انقلابمان یک تشییع بسیار گسترده داشتیم و آن رحلت حضرت امام(ره) بود که باشکوه‌ترین تشییع جنازه‌ی تاریخ شد. خب، آن هم یک نوع رفراندوم بود؛ یعنی حضرت امام(ره) بعد از ده سال از میان ما رفتند و دنیا منتظر بود که ببیند بعد از رفتن حضرت امام(ره)، ایران چه راهی را انتخاب می‌کند؛ انتخاب سریع رهبری توسط مجلس خبرگان به دنیا نشان داد که در ایران راه همان راه امام است و مردم به آرمان‌های خود دل بسته‌اند.
امّا موقعی که سردار شهید شد، تبلیغات زیادی علیه ایران بود که بگویند مردم ناراضی‌اند، گلایه و شکایت دارند و وضع معیشت و اقتصاد ایران خوب نیست. تشییع جنازه‌ی سردار سلیمانی خاطره‌ی تشییع جنازه‌ی امام را زنده کرد. بدون اغراق تقریباً با همان ابعاد بود. خب، این تشییع جنازه و این حضور مردم از شخصیتی که همه‌ی عمرش را در راه انقلاب گذرانده بود، نشان‌دهنده‌ی پیوستگی مردم با انقلاب بود. من از این جهت گفتم که آن تشییع رفراندوم بود، چراکه به دنیا نشان داد مردم همچنان پایبند به دین‌، آیین‌، انقلاب‌ و رهبرشان هستند و باعث شد آمریکا و اسرائیل از توطئه علیه ایران ناامید شوند.
رفتن سردار بسیار سنگین و پُرهزینه بود، ولی برکاتش کمتر از آن هزینه‌ها نبود. شهدای صدر اسلام رفتند، ولی خونشان اسلام را پُربرکت و ماندگار کرد. خب، سردار سلیمانی رفت، ولی باعث شد این نهال و تفکر و رشته‌ی مقاومت در میان کشورهای مختلف مثل یمن، افغانستان، سوریه، لبنان، ایران، عراق و شامات محکم‌تر شود. یکی‌ از شخصیت‌های آمریکایی گفته بود زدن سردار سلیمانی برای ما خیلی سخت نبود، ولی هزینه‌ی ترور و شهیدکردن ایشان بیشتر از منافعش بود. خود آن‌ها هم این را می‌دانستند، منتهی آدم احمقی مثل ترامپ آمد و دست به چنین جنایتی زد.
شما در مصاحبه‌ای‌ اشاره کردید که اقدام آمریکا در ترور شهید سلیمانی حماقت استراتژیک و اشتباه بزرگی بود. به نظر شما این حماقت استراتژیک و اشتباه بزرگ چه اثرات و نتایجی برای آمریکا به‌ویژه در بُعد منطقه‌ای به‌بارآورده و می‌تواند بیاورد؟
ما باید الآن که دو سال از شهادت سردار عزیز گذشته، این وضعیت را ارزیابی کنیم و به این ادعای من که آن موقع گفته شد، بپردازیم که آیا مبالغه ‌بوده یا واقعی است. آن‌ها جنایت کردند و به‌ظاهر سردار را از بین بردند،‌ ولی آیا مقاومت کاهش پیدا کرد؟ نکرد! شرایط آمریکا در منطقه بهتر شد؟ نشد! آیا آمریکا با فضاحت از افغانستان بیرون نرفت؟ رفت! شرایط آمریکا روزبه‌روز در عراق بدتر نمی‌شود؟ می‌شود! آیا آمریکا با همکاری عربستان و بعضی دست‌های پشت‌پرده توانسته مقاومت یمن را از بین ببرد؟ نبرده! آیا آمریکا در سوریه به اهداف خود رسید؟ نرسید! آیا الآن وضعیت آمریکا در افکار عمومی دنیا بهتر است یا چند سال پیش؟‌ قطعا الآن بدتر است!
وقتی این داده‌ها را کنار همدیگر بگذاریم، می‌بینیم که آمریکا ضرر بزرگی کرده است. حالا چرا این اتفاق افتاد؟ چون آن بذری که سردار در این مزارع پاشید و آن نهالی که غرس کرد، به ثمر نشست و آن نهال روزبه‌روز تنومند‌تر شد. اثر افراد بزرگ این‌گونه است. رهبر انقلاب به‌مناسبت شهادت حاج قاسم در پیام خود، کلماتی در وصف ایشان به‌کار بردند که علت آن، اثرات اقدامات سردار سلیمانی در طول تاریخ است. در این داستان، ما یکی از بزرگ‌ترین شخصیت‌های خود را از دست دادیم، امّا آمریکا چیزهای زیادی از دست داد.
شما دلیل محبوبیت و مقبولیت شخصیت سردار در نزد تمام جریانات سیاسی با افکار، سوگیری‌ها و تفکرات مختلف را چه می‌دانید؟
نکته‌ی اوّل اینکه سردار به‌معنای واقعی فراجناحی بود؛ یعنی ادا درنمی‌آورد. اگر آدم ادا دربیاورد، بالأخره جایی معلوم می‌شود. البته ایشان تنها یک قطب‌نما داشت و آن ولایت و رهبری بود و ذیل آن تمام جناح‌ها را به یک شکل می‌دید. باور او در اطاعت از رهبری خلاصه می‌شد و واقعاً فراجناحی بود. وقتی آدم فراجناحی باشد و تظاهر نکند، ماندگار خواهد شد. نگاه سردار به کشور فراگیر بود. نکته‌ی دوم که بر نکته‌ی اول مقدم است، خلوص و محبت ایشان بود. به نظرم اگر آدم خلوص داشته باشد، خدا مهر او را در دل بقیه می‌اندازد و لازم نیست که آدم برای محبوبیت خود کار کند. لذا، اوّل خلوص و بعد فرا‌جناحی‌بودن ایشان مورد توجه است. نکته‌ی سوم، تبعیت محض از رهبری است. این موارد باعث شد که ایشان فرد مورد اعتماد مردم، مقبول و الگو قلمداد شود.
در تشییع جنازه‌ی ایشان از همه‌ی جناح‌ها و طیف‌ها بودند. آدم فکر می‌کند که بعضی از افراد به انقلاب وابسته نیستند، ولی در تشییع ایشان دیدیم که عمیقاً هستند. پس، در اینجا ما با سه محور اصلی عدم تظاهر، خلوص و تبعیت از ولایت مواجهیم. مجموع این نکات باعث شد که سردار سلیمانی همچنان محبوب قلب‌ها بماند و ان‌شاءاللّه خواهد ماند.