در خصوص جایگاه مردمی سردار شهید سلیمانی یا به تعبیری سرمایه اجتماعی ایشان ذکر چند نکته حائز اهمیت است:
ما در کشور افرادی نظیر شهید کاظمی، شهید صیاد شیرازی و ... که از نظر فرماندهی و نظامی همتراز حاج قاسم باشند، کم نداشتیم؛ اما حاج قاسم تنها شخصیتی بود که رهبر انقلاب بعد از امام برای ایشان مکتب را بهکار بردند. خلوص حاج قاسم، باعث شد که ایشان به چنین درجهای برسند. خداوند در قرآن میفرماید: «وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِين»؛ این سه دسته عزتمند هستند، ولی در سنتهای الهی معمولاً مخلصین عزت اجتماعی پیدا میکنند. پس، در تفکر دینی ما کسی که عزت دارد، جزو مؤمنین است. ببینید این محبوبیت هیچ هزینه شخصی برای حاج قاسم نداشت. بهخاطر آن نه به کسی باج داد، نه خواهش و تبلیغ کرد. از هیچ شخص و ارگانی هم تمنایی نداشت. بهخاطر همین رشد کرد و به چنین جایگاهی رسید.
حاج قاسم در سوریه و عراق، با دلش فرماندهی میکرد. خودش معتقد است که این فرماندهی نبود، امامت بود؛ یعنی جلوافتادن و بقیه پشتسر شما راه افتادن. بدون تردید حاج قاسم در ایرانیها غرور ملی تولید کرد و مردم برای ایشان سنگ تمام گذاشتند. شاید بعد از تشییع جنازه امام(ره)، این بینظیرترین تجمع تاریخی ایران باشد. تمام اینها بهخاطر این است که او فقط برای خدا کار میکرد.
این محبوبیت الهی است. مثلاً، ممکن است خیلیها فرماندهان خوبی باشند و قشنگ حرف بزنند و در مردم حضور داشته باشند، اما آن رابطه دلی برقرار نشود. حاج قاسم، قله فتحالفتوح امام(ره) است. به تعبیر رهبر انقلاب، مهمترین کار امام(ره) تربیت جوانان خداجو بود که قله این تربیت حاج قاسم است و مکتبش، الگویی برای تربیت جوان در عرصههای معنویت، ولایتمداری، امتگرایی، مردمگرایی، مجاهدت و دشمنشناسی است. حاج قاسم این شش ویژگی را داشت.
حاج قاسم، برای خودش نبود؛ یعنی کسی شهادت نمیدهد که ایشان یکبار برای خودش قدم برداشته باشد، بلکه همه شهادت میدهند که ایشان چهل سال نخوابید. او ولایتمدار و برای خدا بود. ایشان، آن رابطه دلی با رهبری را با مردم هم برقرار کرده بود. به یاد دارم در روزهای بعد از شهادتش، تجمعات چشمگیری در کشمیر برگزار شد، درصورتیکه ایشان به کشمیر نرفته بود. مردم آنجا برای ایشان گریه میکردند و عکسش را دست گرفته بودند و به خیابان میآمدند. چه تجمعات باشکوهی در کشمیر و هند برگزار شد، با اینکه فقط وصف ایشان را شنیده بودند. اینها همه بهخاطر خداییبودن است. الگوی حاج قاسم امام(ره) بود. امام(ره) هم از هیچکسی خواهش نکرد تا همراهش باشند. امام(ره) به یک نفر در حد یک لیوان آب باج نداد، اما به تعبیر شهید آوینی، جوانان با فرمان امام(ره) وارد میدانهایی میشدند که احتمالی برای زندهماندن نبود. حاج قاسم، برای خدا قدم برمیداشت، برای همین جوانان به فرمان ایشان وارد میدان نبرد شدند. به قول شهید تورجیزاده، اینقدر رشد کرده بود که ما دنیاییها دیگر لیاقت نداشتیم بین مان بماند.
بنابراین، ایشان احساس دلتنگی و تنهایی میکرد. این حس در آخرین نوشتههایش وجود دارد. آن تأسی که به حضرت موسی علیهالسلام داشت که در بین ما مسلمانها خیلی بینظیر است. شاید صهیونیستها هم از این ادبیات تعجب کردند. ایشان، چندین مرتبه در رابطه با حضرت موسی سخنرانی کرد. یکبار در گیلان و یکبار در آخرین نوشته خود در رابطه با حضرت موسی و بحث «لن ترانی» صحبت کرد. حاج قاسم، به نقاط عطف تاریخی از جهت معنوی دقت داشتند.
حاج قاسم، پرورشیافته مکتب امام(ره) است. البته، زیرساخت خانوادگیاش به جهت ریشه حتماً درستبوده و استعدادش را داشته که در قله یاران امام(ره) باشد، اما برخی یاران امام(ره) که بزرگتر از حاج قاسم بودند بعداً سقوط کردند. حاج قاسم، همانند عمار بود که بعد از پیامبر، امام علی علیهالسلام را پیدا کرد و تا لحظه آخر عمرش در صفین همراه امام(ره) بود. حاج قاسم بلافاصله بعد از امام(ره)، آقا را شناخت و فرماندهی ایشان را پذیرفت و واژه رهبر حکیم را برای حضرت آقا استفاده میکرد. شاید ما خیلی در مورد حضرت آقا این واژه را استفاده نکرده باشیم و ویژگیهای دیگری بگوییم، اما ایشان از واژه حکیم و حکمت استفاده میکرد؛ چراکه در ذهنش احساس میکرد رهبر انقلاب شخصیتی الهی است. در مورد سیدحسن نصرالله هم چنین تصویری داشت.
وقتی انسان خدایی شد، خداوند به او عزت میدهد. مسئولان زیادی هستند که از نظر جایگاه و مقام نسبت به حاج قاسم رتبه بالاتری دارند، ولی عزت اجتماعی ندارند. ایشان بهحدی روی خود کار کرده بود که هم در دلها نشست و هم الگو شد. من معتقدم مکتب شهید سلیمانی که توسط رهبر نامگذاری شد، الگویی تربیتی است؛ چون رفتار ایشان الگوساز است. رهبر انقلاب برای «گام دوم» انقلاب این خط را به جوانان ما دادند تا بتوانند این اسوه و اسطوره الهی را در عصر حاضر بشناسند و فرزندان و خودشان را به سبک آن تربیت کنند. این مکتب، در فراق شهیدان سوختن و بهدنبال معامله با خدابودن و کسب رضایت الهی دویدن و نخوابیدن و لذایذ زندگی را بر خود حرامکردن، تمام این توفیقات را فراهم کرد.